زندگی عشقولانه من زندگی عشقولانه من ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
پرنسس رویایی ما پرنسس رویایی ما ، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

رویای واقعی

هویجوری 2 ....

سلام دوستام . خوبین ؟ همه چیز معمولیه ... همون زندگی معمولی ... دیروز رفتم سالن و ناخونامو درست کردم ایناهاش ...  خیلی طرحش رو دوست دارم ... تابستونیه گل وبلبل ...                                                       بعدش هم اون خانومه که اپی... میکرد نبود و کلی حالم گرفته شد .بس که خنگم من ...اخه کی بدون وقت میره آرایشگاه ؟؟؟ دوشنبه هفته آینده هم وقت لیزر دارم.... وووووووی میترسم ... ولی از دست این موهای سمج راحت م...
30 ارديبهشت 1393

روز پدر ...

                      اقا روز پدره دیگه ... روز مرد یعنی چی اخه ؟؟؟ هی بگرد وبگرد واسه بابایی کادو بخر ... , صبح کله سحر بلند شده از خواب ... به من میگه سلام خانومم چه خبر ؟؟؟ من : هیچی سلامتی بابایی : من : اگه منظورت روز پدره که به تو هیچ ارتباطی نداره ، اخه مگه تو پدری ؟؟؟ بابایی : حالا یه عمره که به ما میگه ((بابایی )) دقیقا امروز من دیگه بابایی نیستم . من : هستی ولی بابایی واقعی نیستی بابایی میره سر کار.چرا خداحافظی نکرد ؟؟؟؟؟ خلاصه عصر از سر کار بدوبدو میرم خونه ودوش میگیرم و ارایش و لباس ناز و سشوار ...
24 ارديبهشت 1393

... گوگولی مگولی ها ...

. .. هدیه های زینا گلی ... دوستم ... واسه خواهرش خریده بود چون خواهرش بارداره ... میدونه منم عشق دخترم واسه منم خریده .. اونا هم گله سره چسبیه ... واسه نی نی هایی که هنوز مو ندارن میچسبه به سرشون ... خداااااااااااااا. اقا اخرش هم نی نی ما پسمل میشه  ... موهامو رنگ کردم ... تهنایی ... باورتون میشه ؟؟؟ چرا ؟ چون مشکی پرکلاغی بود و من داشتم کتلت درست میکردم ، بعد دلم موهای خوشمل خواست ... مثلا بلوند ، زنگ زدم به ارایشگرم اونم گفت : بیشین بابا .من که گفتم اگه پرکلاغی کنی رنگ نمیگیره ،دکوپاژ میخواد .حتما هم موهات میسوزه و میشه 250 تومن با مسئولیت خودت  و ... هی غر زد ... منم گفتم باشه ، نظرم عوض شد ... . بعد...
15 ارديبهشت 1393

بازم روزهای معمولی ...

سلام دوست جونیام ... خوبین همه ؟؟؟ همه ادم ها یه روزهای معمولی تو زندگیشون دارن ... الان هم روزهای معمولیه منه  ... اما با دلتنگی ... غزل لوووووووس میشود ... دلم هوای خونمون رو کرده . .. هوای ارامش اون خونه رو ... هوای ابجی کوچیکه رو با همون شادی ها وخنده ها ... هوای بابا ی عزیزم و گیر دادناشونو ... به لاک ،به ارایش ،به دیر اومدنهای من به خونه . .. دلم مامانمو میخواد ... دلواپسیهاشو ، دوست داشتنهای از جنس مادرانه رو . .. ابجی بزرگه رو که یه جورایی غریب میشه دوسش داشت ... یه جورایی خاص خودش ... یعنی زییییییاد ... خیلی خیلی زیاد ... دلم یه دردونه رو میخواد که گیر بده ... خاله ، منو بیشتر دوست داری یا رهام رو ؟؟؟ و منم بوس...
15 ارديبهشت 1393

اندر احوالات یک روز بارانی ...

 دوست جونیااااااااااااااا چه بارونیه ...   ، رفتم دانشگاه و بعدم سالن واسه اینکه ناخونام رو ترمیم کنم و ابرو و رنگ ابرو و یه ذره کوتاهی و خلاصه اینکه الان من یه خانوم نازم ... بله ... ... اینم ناخونام قبل از درست کردن : و اینم بعدش : حالا اینکه همکارام دارن خودشون میکشن که یه جوری حراست بفهمه و اینکه صبح با چه فلاکتی کارت زدم که حراست نبینه ، بماند ... به بابایی میگم هوا دونفره است بریم قدم بزنیم ؟؟؟ همچین نگاهم میکنه که نگو ... میگه اره موافقم عزیزم ... هوا دونفره است ... بیا دونفری بشینیم تو خونه فیلم ببینیم . منم گفتم نمیخواااام . اونم هی گیر داده که پاشو ... یه CD  بزار هوا دونفره است ... راستی ش...
7 ارديبهشت 1393

این روزهای من ...

      مامانی ها روزتون مبارک سلام . فعلا این روزها داره میگذره . رفتیم مامانی رو آوردیم که برن شیراز و رفتن . بعدم عزیز جون رو بردیم خونه . منم یه سری رفتم خونه مادر شوهری . خوب بود . کلی واسم غاغالی لی قایم کرده بود . . هدیه هم گرفتم واسه روز زن . هدیه هم دادم . بله ... دیشب هم خونه خاله بودیم... با سون جون وبهار وبقیه ... بابایی واسم گل خرید وپول هدیه داد و شیرینی . دستت درد نکنه عشقم . اما هنوز بی حوصله ام . امروز میخواستم برم چکاپ . صبح اومدم سر کار ... همکارام : مگه تو مرخصی نداشتی ؟؟؟؟ من : نه   ،دقایقی بعد ...........   واااااای وقت چکاپ  داشتم ... یادم رفت . خلاصه اینکه وق...
1 ارديبهشت 1393
1